آزادي و فدراليسم
منصور فرجي
از بدو پيدايش جوامع بشري «آزادي» مقدس ترين اصل زندگي اجتماعي و از مهمترين شرايط لازم براي ادامة حيات معنوي بشر بشمار مي رفته است.
با نگاهي به تاريخ، هر زماني كه آزادي در معرض تجاوز قرار گرفته است، براي حفظ و اعادة آن بشر از ايثار جان خود نيز دريغ نكرده است. در نبود آزادي، احساس انسان قادر به بروز، رها و ايجاد زمينه لازم براي شكوفايي شخصيت تكامل يافته خويشتن نيست. بنابراين براي جبران اين كمبود به هنگام ظهور شرايط كافي به استقبال هر نوع مخاطره اي خواهد رفت.
بدون شك يكي از علل بارز وقوع جنگها و مبارزات خونين بشري تعرض قومي به حريم قومي ديگر بوده است. هر زمان كه بشر آزادي خود را از دست مي داد، پيوسته درصدد جستجوي راهكار و روشهايي براي باز ستاني آزادي بوده است. رفته رفته در روند مبارزات بشر، براي رسيدن به آزادي ساختارهاي سياسي متعددي بوجود آمد كه تمامي آنها نشأت گرفته از شرايط ويژه ملتها در آن عصر و زمان بوده است. هر قوم و يا ملتي داراي خصوصيات مشتركي است، از جمله در: منطقة جغرافيايي، نژاد، مذهب، زبان، عوامل اقتصادي و سوابق تاريخي و آداب و رسوم مشترك و بديهي است كه هر يك از اين عوامل در ايجاد ساختارهاي سياسي ملت ها و توسعه و ترقي آنها تأثير بسزايي دارند.
نگـارنده نيز به نوبة خود در اين مقـال بر آن شد. تا نكته نظـراتي را پيرامـون آينده ساختار سياسي ايران در قالب حكومتي فدرال بيان كرده هر چند كه شايد پرچمداران رژيم اسلامي، بخشي از سلطنت طلبان و حتي جريانهاي ملي گرا و همچنين بخشي از چپ راديكال مخالف و بعضاً طرفداران فدراليسم يعني اقوام ايراني بويژه كرد و عرب و آذربايجاني و همچنين چپ ميانه رو و نيروهاي دمكرات موافق نظرات نگارنده باشند. در يكي از مقالات خود به نام «سخني با اپوزيسيون» كه در تاريخ 14/4/1382 انتشار يافت از اپوزيسيون خواسته شد تا موضع رسمي خود را در قبال مليتهاي مختلف در ايران شفاف بيان نمايند. زيرا یک راه اساسی برای پروسه آزادي و دموكراسي در ايران به حل مسائل قوميت ها در ايران برمیگردد. من بر اين باورم که نمي توان مدافع دمكراسي بود، ولي با حق تعيين سرنوشت اقوام مختلف بطور اعم و به سيستم فدراتيو در يك كشور چند مليتي بطور اخص اعتقاد نداشت، اگر ما از آزادي هاي دمكراتيك دفاع مي كنيم بايد بدانيم كه رعايت اصول يك سيستم فدراتيو در يك كشور چند مليتي كه در آن حق تعيين سرنوشت اقوام در راسش قرار دارد، از الفباي دمكراسي است. برخي از روشنفكران ايران خواسته هاي سياسي را صرفاً در قالب كلان ملي بدون توجه به مطالبات سرريز قومي، دمكراسي را مطرح مي كنند. اتفاقاً فدراليسم بدون دمكراسي قابل تصور نيست. فدراليسم از پتانسيل دمكراتيك قوي تري به نسبت يك سيستم متمركز برخوردار است و در آن ارزشهاي دمكراتيك بهتر به واقعيت عيني تبديل مي شوند. براي نمونه از طريق انتخاباتهاي متعدد (انتخابات مجلس فدرال، انتخابات مجلسهاي ايالتي، انتخابات شوراي شهرها، انتخـابات كانديداها در داخـل احـزاب) مردم امكانات بيشتري براي شـركت در سرنوشت سياسي و كاربردي نمودن ارادة سياسي خود دارند.
فدراليسم چيست؟ (عدم تمركز سياسي حكومت)
نظام سياسي ويژه اي كه به موجب آن:
الف: در كنار يك حكومت مركزي، حكومتهاي خودمختار و محلي وجود دارد.
ب: اقتدار و وظايف دولت، ميان حكومت مركزي و حكومتهاي محلي تقسيم مي شود.
ج: به بخشها و حوزه هاي محلي كشور، حقوق و وظايف ويژه اي واگذار مي شود.
د: ترتيبات و روشهاي خاصي براي حل اختلاف ميان حكومت مركزي و حكومتهاي محلي و نيز ميان واحدهاي محلي و ناحيه اي مقرر مي شود.
و در يك جمع بندي فدراليسم را مي توان آيين سياسي و جريان فكري دانست كه مهمترين هدفي را كه دنبال مي كند تمركز زدايي در كشور و به رسميت شناختن خودمختاري نيروهاي منطقه اي است.
اما كشورها بايد داراي چه شرايطي باشند تا بتوان آن كشورها را واجد شرايط ساختاري فدرال دانست؟
در جواب اين پرسش مي توان به 3 دليل اشاره كرد:
1: گستردگي جغرافيايي: كشورهايي كه از لحاظ جغرافيايي وسيع بودند، درصدد برآمدند مكانيسمهايي براي برخورد سريع و كارا با مسائل منطقه اي و دور دست بوجود بياورند، به همين دليل فدراليسم را كه تركيبي از دولتهاي منطقه اي و دولت فدرال است، پياده نمودند. كانادا، آمريكا، هند و روسيه چنين راهي در پيش گرفتند.
2: وجود مليتها و جنبشهاي ملي مختلف: قريب 90 درصد از كشورهاي دنيا از بافت قومي متنوعي برخوردارند. در برخي از آنها تلاش هايي براي كسب استقلال سياسي از جانب جنبشهاي ملي-منطقه اي در جريان است. براي جلوگيري از اضمحلال اين كشورها و ارائه پاسخ در خور به خواسته هاي اين جنبشها با پياده نمودن سيستم فدراتيو راهي ميانه در پيش گرفته شد. لازم به ذكر است، در ايران به غير از اقليتهاي مذهبي شش مليت مختلف: فارس، آذربايجاني، كرد، بلوچ، عرب و تركمن زندگي مي كنند.
3: سابقه تاريخي: برخي كشورها از لحاظ تاريخي غيرمتمركز و تركيبي از واحدهاي مختلف بوده اند. شايد بتوان آلمان، بلژيك، سويس و ايران را از زمرة اين كشورها دانست. در كشورهاي نامبرده به غير از ايران براي بوجود آوردن يك نظام سياسي واحد، نظام فدراتيو را پياده نمودند و در ضمن توجه و پاسخ در خور به خواستهاي منطقه اي زير مجموعة يك واحد سياسي بزرگتر را ارائه دادند.
با كمي تأمل در موارد ذكر شده متوجه اين مهم مي شويم كه ايران هر سه دليل و مشخصه براي پياده نمودن يك نظام فدراتيو را دارد: ايران هم به لحاظ تاريخي تمركز پذير نبوده است، هم از گستردگي جغرافيايي قابل ملاحظه اي برخوردار است و هم مليتها و جنبشهاي قومي بالفعل و بالقوه اي در آن وجود دارد. حال ممكن است بحث فدراليسم براي ايران به نظر يك مبحث دور از دسترس و حتي غيرعملي جلوه كند و بسياري تصور كنند مربوط به آينده نزديك نمي باشد و كنكاش اين موضوع در جنبش روز بيهوده است. در پاسخ بايد بگويم كه پس از تجربه يوگسلاوي بر هيچ ناظر اوضاع ايران پوشيده نمي تواند باشد كه مسأله اقوام در فرداي روز آزادي ايران مطرح خواهد شد و در روز آزادي، راه حل صحيح براي اين معضل تاريخي نه فقط به اين خاطر است كه ديگر رژيم آينده ايران به مليتهاي ايران ظلم نكند، بلكه به اين سبب هم خواهد بود كه همه اقوام ساكن ايران قانع شوند كه زندگي مشترك در ايران به نفع آنهاست، و نه جدايي و ايجاد كشوري مستقل. تجريه يوگسلاوي نشان داد كه تهديد اقوام و خواندن خواستهاي به حق آنها به مثابه تجزيه طلبي نه تنها جلوي جدايي را نمي گيرد بلكه آنرا تسريع مي كند. و سازمانهايي كه هنوز اينگونه با موضوع برخورد مي كنند: چه برخي از سلطنت طلبان و احزاب ملي گرا و چه چيگرايان مخالف فدراليسم، همگي با موضع گيري دگم و غير منعطف خود ناخواسته بر تجزيه ايران كمك مي كنند.
حتي در يك دموكراسي، در صورت تأكيد بر تمركز و عدم توجه به كثرات گرايي در بناي ساختار جديد سياسي، حس جدايي خواهي از سوي اقوام، نه كاهش بلكه تقويت خواهد يافت.
در مقالات بعدي بصورت علمي تر در رابطه با فدراليسم سخن خواهم گفت. در آخر متذکر می شوم، راه حل اين مسأله بغرنج را بدست نيروهاي دمكرات و دلسوز باید سپرد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home