شنبه 31 تیر ماه سال 1385
اینجا سوئد است؟
امروز از خواب که بیدار شدم طبق معمول ایمیلم را چک کردم. ایمیلی برایم آمده بود از کانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید. که فراخوانی بود برای شرکت در یک راهپیمای در استکهلم سوئد بر علیه جنگ افروزی اسرائیل علیه لبنان و فلسطین. راستش اعلامیه بی درو پیکری بود.
متن اعلامیه را از اینجا ببینیدتلفنی نداشت که بشود با آن تماس گرفت و.. منهم که فکر می کردم اعتراضی است که سازمانهای چپ بر علیه جنگ سازمان داده اند به محل رفتم. ابتدا از حضور عده زیادی ریشی با عکسهای از نصرالله رهبر گروه حزب الله معلوم بود که جریان از چه قرار است.
ولی بعد از مدتی معلوم شد که این راهپیمایی به فراخوان چندین سازمان مختلف چپ و اسلامی داده شده است. چون وقتی تریبون در اختیار سازمان های چپ سوئدی بود شعارهای بر علیه حمله اسرائیل و محکومیت امریکا از حمایت از این جنگ می دادند و وقتی در اختیار جریانات اسلامی قرار می گرفت شعارهای به طرفداری از حزب الله می دادند. به هر حال فضا در اختیار جریانات به شدت ارتجاعی و مذهبی بود.
در حاشیه به این چند عکس نگاه کنید. دو نفر توریست اسرائیلی که از محل فقط رد می شدند مورد تهاجم عده ای از تظاهر کننده های مذهبی قرار گرفتند و ماهیت ارتجاعی این حرکت را به نمایش گذاشتند. مهاجمین توسط پلیس سوئد دستگیر شدند.
نکته جالب و در عین حال تکان دهنده این بود که بچه های 7.8 ساله را به این راهپیمای آورده بودند. دیدن تصاویری از بچه های که نمی دانند لبنان کجا است. نصر الله کیست ، جنگ و سیاست یعنی چی عذاب آور بود.
گذارش تصویری کامل را از اینجا ببینید.
کلیک کنیدفیلمی کوتاه از این اعتراض. در قسمت اول فیلم طرفداران حزب الله هستند. بله اینجا سوئد است !بزودی فیلمی کوتاه و بقیه عکسها را در این وبلاگ خواهم گذاشت
11:07 PM عباس رضایی-->
نظرات [0]سه شنبه 27 تیر ماه سال 1385
نبرد در سرزمین تروریستها!
حمله کنید و تروریسم را نابود کنید، به زنان و بچه ها رحم نکنید، همه را بکشید!
این نبرد در سرزمین تروریستها است.
تز بالا فریاد دولت مردان اسرائیل است.رمز آغاز حمله یک دولت تروریست به شبه نظامیان تروریست حزب الله!
اما آیا این کل ماجرا است؟ آیا در این جنگ فقط تروریستهای دو طرف کشته می شوند؟
حمله ارتش اسرائیل به لبنان فقط به خاطر ربوده شدن دو سرباز اسرائیلی نبود، بلکه این واکنش جناح تند رو اسرائیل به عقب نشینی های چند سال اخیر دولت آن کشور بود.
حمله اسرائیل به لبنان شروع دوباره یک بحران کهنه نیست. زیرا از یک طرف اسرائیل نمی توانست منتظر مذاکره های دوستانه اتحادیه اروپا با ایران شود و از سوی دیگر ایران با دخالت در لبنان در صدد جلب حمایت نیروهای اسلامی در چهار گوشه دنیا است. زیرا از دید دولت مردان ایران در شرایط کنونی این تنها نیروی است که می تواند مانع حمله امریکا به ایران شود.
بمب و موشک، کشتار و زندانی شدن، داستان سالهای سال مردم جنوب لبنان و سراسر فلسطین بوده است. در آنسوی مرز نیز بمبهای انتحاری ،قتل ، ترور و سربازی رفتن اجباری بخشی از زندگی ساکنین اسرائیل بوده است. ریشه این تروریستها در هر دو طرف مرز آنچنان تنیده شده است که پایان دادن به این تراژدی در آینده ای نزدیک کاری بس دشوار به نظر می رسد.
اسرائیل با ارتش مجهز خود که یکی از هفت ارتش مجهز دنیا است، به لبنان حمله ور شده است. تمام پلها و زیر بنای اصلی لبنان را نابود کرده است. 72 ساعت به سوریه فرصت داده است تا دو سرباز اسرائیلی را رها کند در غیر این صورت به سوریه نیز حمله خواهد کرد.از شواهد پیدا است که اسرائیل و امریکا می خواهند جنگ اخر خود را با اسلام سیاسی بکنند . جنگی که قرار است با تمام شدن آن حکومتهای سوریه و ایران عوض شوند و خاورمیانه دوچار تغیرات اساسی شود. قرار است تاوان این جنگ خونین را میلیونها قربانی غیر نظامی در لبنان، سوریه، اسرائیل و ایران بدهند. این قانون نظم نوین جهانی است که با فروپاشی شوروی پایه های آن بنا نهاده شده است. قانونی که قرار است امریکا را تنها ابرقدرت دنیا نشان دهد.
دخالت حزب الله لبنان و به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی و تحمیل جنگ به لبنان دو هدف می تواند داشته باشد. نخست منحرف کردن افکار عمومی از بحران اتمی ایران و دوم جلوگیری از به حاشیه رانده شدن نیروهای تند رو در لبنان.
حمله اسراییل به لبنان تمام نگاه ها را متوجه خود کرده است. دیگر در صفحه اول اخبار به جای بحران اتمی ایران از حمله اسرائیل به لبنان سخن می گویند. سولانا به جای سفر به ایران راهی لبنان می شود.شکافی کوچک بین اروپا و امریکا بوجود آمده است و بهانه ای تازه به روسیه و چین داد شد تا مسیر مذاکرات چند ماه اخیر را تغییر دهند. تا اینجا جمهوری اسلامی ایران به هدف خود در این جنگ رسیده است. دوم اینکه با استقرار یک حکومت شبه دمکرات در لبنان، کم کم حزب الله هویت خود را از دست می دهد. دیگر اسرائیلی در لبنان نبود تا حزب الله برای مقابل با آن نیرو جذب کند و مظلم نمای کند. و حزب الله با شروع این جنگ و ورود دوباره اسرایل به لبنان مانع این به فراموش سپردن حزبش شد.
اما اهداف اسرائیل نیز در این جنگ کاملا مشخص است. اسرائیل باید قدرت نظامی خود را یک بار دیگر به نمایش بگذارد . باید به احمدی نژاد و جهان اسلام ثابت کند که هنوز قوی ترین قدرت نظامی خاورمیانه است. هدف دیگر اسرائیل باز کردن پای ایران و سوریه به این جنگ است تا یک بار برای همیشه تکلیف خود را با این دو دشمن دیرینه یکسره کند.فرصت مناسبی است که با ایران تصفیه حساب کند، چرا که اکنون ایران زیر ضرب جامعه جهانی قرار دارد. یقینا با دخالت ایران در این جنگ، امریکا و درپی آن ناتو به حمایت از اسرائیل وارد این جنگ خواهند شد. به نظر می رسد که حمله اسرائیل به لبنان شروع یک تهاجم بزرگتر و یک جنگ تمام عیار امریکا و طرفدارانش با ایران و سوریه باشد.
اما جنگ دول سرکوبگر و تروریست، به خودشان مربوط است. آن چیز که اینجا به میدان آمدن نیروی سوم را می طلبد قربانی کردن ملیونها غیر نظامی، زن و کودک، پیر و جوان است. که قرار است در زیر آوار بمبهای طرفین درگیر، قربانی شوند. ملیونها نفری که قرار است قربانی این تز های خون آلود شوند تا برنامه ها و سناریو های این دول تروریست در هر دو طرف جنگ با موفقیت اجرا شود.
به گروگان گرفتن زندگی مردم در لبنان و اسرائیل توسط حزب الله و دولت اسرائیل باید با یک موج تهاجمی از طرف مدنیت در دنیا جواب بگیرد.
پایان دادن به این تروریسم برنامه ریزی شده ،کار ما بشرییت متمدن در دنیا است!
جنگی بی نهایت غیر انسانی سراسر دنیا را فرا گرفته است در یک سوی این جنگ دولتهای تروریستی مانند امریکا و اسرائیل قرار گرفته اند و در سوی دیگر نیروهای سیاه اسلامی مانند حزب الله ، القاعده و پادو های آنها در هند ، پاکستان و افغانستان.
اگر به جمع این تروریستها، دولتهای مانند ایران و سوریه را اضافه کنیم در خواهیم یافت که چه فاجعه ای دنیا را تهدید می کند.
ما بشریت متمدن در دنیا، ما کمونیستها، اکنون برای پایان این جنگ راه دشورای در پیش داریم. تنها راه پایان دادن به این جنگها، سرکوب هر دو طرف در گیر در این جنگ است و راه آن به چپ چرخیدن جوامعی است که اکنون در گیر جنگ هستند. برای رسیدن به این هدف باید این حکومتهای تروریستی را به زیر کشید و دوران حکومتشان را به همراه رهبرانشان به زباله دانی تاریخ انداخت. و برای سرکوب تروریسم اسلامی و نیروهای سیاه مذهبی، باید به ریشه های به وجود آمدن آن تیشه زد. که چیزی جز نابرابری و تبعیض، فقر و گرسنگی، جهل و خرافات نیست .
دنیایی آینده برای در آغوش کشیدن یک زندگی انسانی نیاز به زنده کردن کمونیسم دارد. نیازی عاجل به دوباره زنده کردن تئوری مارکس و یک اکتبر دیگر در این قرن.
9:07 PM عباس رضایی-->
نظرات [1]سه شنبه 20 تیر ماه سال 1385
گنجی گرسنگی می کشد که چه؟
گنجی و دوستانش می خواهند گرسنگی بکشند که چه؟ که جمهوری اسلامی یا خانم رایس دلش برای آنها بسوزد و برای آزادی زندانیان سیاسی اقدامی کنند؟ می خواهند گرسنگی بکشند که سازمان های مترقی بگویند بابا اینها می میرند ما کاری بکنیم؟ می خواهند بگویند که زندگی خودشان زیاد ارزش ندارد و می توانند خود را از بین ببرند؟
نه این کل ماجرا نیست اعتصاب غذا برای گنجی مفهوم خاصی دارد، او با اعتصاب غذای خود در زندان قهرمان جناح راست اپوزسیون رژیم شد. او با اعتصاب غذای خود قهرمان بوش ، اکثریتی ها، توده ای ها و اصلاح طلبان از حکومت رانده شده اکنون در اپوزسیون شد.
گنجی شاید طرفدار آزادی زندانیان هم خط خودش باشد. اما طرفدار از بین بردن کل واژه زندانی سیاسی نیست، او اصلا متعلق به این جنبش نیست و اعتقادی به آزادی بدون قید و شرط ندارد، تا خواهان این شود.
دعوت گنجی به اعتصاب غذا برای آزادی زندانیان سیاسی یک پاسیویسم است . دعوت به آرامش، بعد از اعتراضات گسترده در دانشگاه ها ،اعتصاب کارگران شرکت واحد و اعتراض برابری طلبانه 22 خرداد است. گنجی در اول راهی است که سالها پیش رضا پهلوی در آن راه قدم نهاده است. نافرمانی مدنی گنجی و رضا پهلوی هر دو از یک خط ناشی می شوند.
چیزی را که مردم نداشته باشند می توان از آنها دریغ کرد ، اما هر چه را که این مردم به دست آورده اند دیگر نمی شود از آنها گرفت. نمی شود دانشجوی را که 18 تیر و اعتراضات اخیر و درگیری هر روزه با بسیج را تجربه کرده است به زیر چتر نافرمانی مدنی برد. نمی شود زنانی را که در هر مسابقه فوتبال استادیوم آزادی را به لرزه در آوردند، زنانی را که در 22 خرداد جمهوری اسلامی را شوکه کردند، به زیر چتر نا فرمانی مدنی برد. نمی شود کارگری را که دریافته است اعتصابش کمر حکومت را شکسته است، دعوت به اعتصاب غذا کرد.
اعتصاب غذای گنجی و دوستانش متعلق به طبقه ای دیگر از جامعه است. متعلق به کسانی است که فقط در این نمایش های فرمالیته فهمیده اند گرسنگی یعنی چه. متعلق به کسانی است که یا قبلا حکومت می کردند و یا شریک در حکومت بودند و اکنون آنها را بیرون کرده اند و ناچاران اپوزسیون شده اند. اعتصاب غذای گنجی و طرفدارانش متعلق به جنبش ما نیست.
ای کاش گنجی هم برای آزادی زندانیان سیاسی کاری می کرد که ما هم برایش هورا بکشیم. اما آیا اگر همه زندانیان سیاسی از زندان آزاد شوند کسانی هم در میان آنها پیدا نمی شوند که زندانی دورانی باشند، که آقای گنجی خود بخشی از جمهوری اسلامی بود و خود گنجی را در ردیف متهمان قرار دهند؟ بی گمان این اتفاق خواهد افتاد.
اعتصای غذای گنجی را میدیای غربی روبه ایران، در بوق کرده اند. بی بی سی و رادیو امریکا دارند تلاش خود را می کنند که شاید از گنجی خمینی دیگری بسازند. غافل از اینکه تاریخ 57 را دیگر نمی شود تکرار کرد. چرا که اکنون چپ در جامعه آن قدر هوشیار شده است که عکس گنجی را در ماه نبیند.
اما آیا برای شما سوال نشده است که چرا این مسئله گنجی این همه برای میدیای غربی مهم است. کسانی که تا دیروز اسم گنجی را نمی دانستند، اکنون مروج و حامی او شده اند؟ این برخورد رسانه های غربی از برآورد غلط سیاست مداران غرب ناشی می شود، که به غلط فکر می کنند که چون امثال گنجی قبلا در حکومت بوده اند، توانسته اند به حکومت پشت کنند، پس این مهره های قدیمی و خیانت کار جمهوری اسلامی می توانند کاتالیزور تغیر رژیم بدون انقلاب مردمی باشند. اما ما بارها دیده ایم که امثال گنجی ، سروش، نهضت آزادی و... زمانی می توانند نقش بازی کنند که حکومت زیر ضرب مستقیم مردم باشد و همیشه در این شرایط نقش آنها نه در تغییر دادن حکومت، بلکه با بکار بردن روشهای به اصطلاح متمدنانه و دعوت از مردم به آرامش و اخیرا به نافرمانی مدنی، اعتراض های روبه گسترش مردم را خواسته یا ناخواسته آرام کنند و برای جمهوری اسلامی مدتی دیگر عمر بخرند.
من گرسنه می مانم تا شما دلتان به رحم آید و زندانیان سیاسی را آزاد کنید.
از نظر من این کل مفهوم اعتصاب غذا، برای آزادی زندانیان سیاسی (انهم زمانی که در زندان نیستی و این همه ابزار مبارزه وجود دارد) است. یک پناهنده که راه برگشتی ندارد و امید به اقامت در کشور دیگر را ندارد، ممکن است از سر ناچاری دست به اعتصاب غذا بزند. یک زندانی که تریبونی برای حرف زدن ندارد، اعتراضش را کسی نمی شنود و امیدی ندارد که رهایی یاببد، ممکن است دست به اعتصاب غذا بزند. اما دیگر در لندن نشستن و اعلام دو روز اعتصاب غذا کردن یک معنای دیگر دارد و اهداف دیگری را دنبال م